امروز: پنجشنبه 9 فروردین 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى دسته: معارف اسلامی
بازدید: 5 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 42 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 55

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و كتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق كتاب تشریع و نظام تكوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مى‏نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تكامل خود را هموار و زمینه تشكیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند

قیمت فایل فقط 19,500 تومان

خرید

شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و كتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق كتاب تشریع و نظام تكوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مى‏نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تكامل خود را هموار و زمینه تشكیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

ناكامى و گمراهى انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگى، به اشتباه در برنامه‏ریزى، قانون‏گذارى و نظام رفتار خلاصه نمى‏شود، بلكه تفسیر و تلقى غیرواقع بینانه از هستى را نیز در بر مى‏گیرد و به همین دلیل در این كتاب مقدس، آموزش حكمت و حقایق هستى در كنار تلاوت آیات الهى، تزكیه و تعلیم وحى، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایى انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبین) (جمعه/ 2)

بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربى كه بدان روى آورد به گونه‏اى راهى به شناساندن نظام تربیتى قرآن مى‏جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه هاى تربیتى این كتاب آسمانى دست مى‏یابد.

شهید مطهرى، از معدود دانشمندانى است كه به دلیل شخصیت علمى، فلسفى و حضور جدى در حوزه مكتب‏هاى تربیتى و فلسفى معاصر خود و برخوردارى كامل از تمامى‏ویژگى‏ها و شرایط لازم براى یك مفسر، توانسته است گام‏هاى بلندى در راستاى تبیین و ارائه مكتب تربیتى قرآن بردارد، هر چند كه تازه هاى استاد در این رابطه، هنوز در آثار مختلف ایشان پراكنده‏اند و ارائه نظام‏مند آنها همچنان یك نیاز شمرده مى‏شود!

از ویژگى هاى یافته‏هاى تربیتى شهید مطهرى از قرآن كه بهره گیرى از آن براى نهادهاى پرورشى قابل توصیه مى‏باشد، توجه همزمان به فلسفه آموزش و پرورش و روش تربیتى قرآن است كه در این نوشته به صورت فشرده، به مطالعه گرفته مى‏شود.

فلسفه تربیت در قرآن

گرچه توجه به فلسفه تربیت، پیشینه‏اى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربى و نظام تربیتى به گونه اى دیدگاه‏هاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى را نیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنان فلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریف‏هایى كه براى (فلسفه تربیت) ارائه شده‏اند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظام اخلاقى را با مباحث كلى و فلسفى تردید ناپذیر مى‏دانند، از آن جمله گفته‏اند:

عناصرى كه تشكیل دهنده یك نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى با هم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسش‏ها و بحث‏هاى كلى‏اند كه ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) و ارزش‏هاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) كه دو عنصر اساسى در نظام تربیتى مى‏باشند، سخن مى‏گویند. [1]

جان دیوئى مى‏نویسد:

(اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشكیل گرایش‏هاى اساسى، عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى كنیم، در این صورت ممكن است فلسفه را به صورت تئورى كلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف كنیم.) [2]

هاروى سیگل مى‏نویسد:

(مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش یعنى به دست آوردن یك احساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوان یك مربى.) [3]

در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مى‏خورد كه موفقیت یك نظام تربیتى در گرو این است كه تكیه بر یك دید كلى قانع كننده در مورد هستى، انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى كه این نیاز را برآورده مى‏سازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد.

شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجه داشته و در كنار تلاش گسترده‏اش جهت تبیین روشن تمامى‏عنوان‏هاى كلیدى تربیت كه محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشكیل مى‏دهند. [4] در پرتو آیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مى‏پردازد.

تربیت پذیرى انسان

از نگاه استاد، قرآن، انسان را موجودى مى‏شناسد، مركب از بدن و روح كه هویت الهى دارد [5] (و نفخت فیه من روحى) (حجر/ 29) و این روح، زاییده عنصر مادى وجود او است، (ثم أنشأناه خلقاً آخر) ولى نباید در دامن مادر طبیعت محبوس بماند، بلكه باید راه تكامل را بپیماید و گرنه در (اسفل سافلین) كه چهره آن جهانى‏اش جهنم است: (فامّه هاویه) (قارعه/ 9) باقى مى‏ماند. [6]

انسان در بعد الهى خود، از آغاز آفرینش، برخوردار از فطرت متعالى و انسانى مى‏باشد. حقیقت فطرت عبارت است از ویژگى‏هاى انسانى و گرایش‏هاى فطرى‏ [7] مانند دین خواهى، حقیقت جویى، زیبایى دوستى، گرایش به پرسش و علاقه‏مندى به اخلاق كه بالقوه موقع تولد در انسان وجود دارند و باید به فعلیت رسیده، راه رشد را طى كنند. [8] قرآن در این باره مى‏فرماید:

(فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلك الدین القیّم) (روم/30)

پس روى خود را متوجه آیین ناب كن! این فطرتى است كه خداوند، انسان را برآن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار.

قرآن جهان را در خدمت تربیت انسان دانسته است و در پرتو مطالعه كتاب هستى، باور به غیب و شناخت عقلانى و علمى‏آفریدگار هستى كه آمیزه اى از رشد حقیقت جویى و تقرب به خداوند است، رشد و تربیت انسان را تحقق پذیر مى‏داند:

(دستگاه عقل و فكر انسان از راه حس، قوام و مایه و قوت مى‏گیرد. راه عبور به معقولات از میان محسوسات مى‏گذرد، و به همین دلیل، قرآن دعوت به تدبر در همین محسوسات كرده است، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد، ولى نباید در عالم محسوس متوقف شد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب) (آل عمران/190)، یعنى در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم است.) [9]

اساس، عالم غیب است. این شهادت، ظهورى است از غیب و آیه، نشانه و علامتى است براى غیب. آیه را در جایى مى‏گویند كه یك چیز ماهیتش اشاره به جاى دیگر باشد، پس عالم اصلاً وجودش وجود علامتى است و یك مطلبى را دارد به ما مى‏فهماندأ اگر انسان خودش را آن چنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است: [10]

(إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین. و فى خلقكم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) (جاثیه/43)

(بدین دلیل كه در طبیعتِ آیات و نشانه‏هاى الهى، اقتضاى رشد و تعالى نهفته است، نگاه تعالى طلبانه به جهان مى‏تواند رشد و تكامل انسان را در پى آورد. قرآن در رابطه بإ؛ ه‏ه‏ه نقشه سازنده نشانه‏هاى توحید مى‏گوید:

(واتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منهاأ و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد الى الأرض و اتبع هواه) (اعراف/176-175)

بخوان بر آنها حكایت آن كسى را كه آیات‏مان را در اختیار او قرار دادیم، ولى او خود را از دایره آن آیات بیرون كشید اگر مى‏خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، اما او خود را به زمین و طبیعت چسباند.) [11]

(انسان اگر در دنیا، با جان عالم آشنا نشد و چشم دلش باز نگردید، در آخرت نابینا محشور مى‏شود: (و من أعرض عن ذكرى و نحشره یوم القیامة أعمى). مى‏گوید: چرا مرا كور محشور نمودى (ربّ لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصیراً. قال كذلك أتتك آیاتنا فنسیتها) (طه/126-125) تو آن چشم بینا را در دنیا پیدا نكردى و آیات ما را كه جلو چشمت بود نمى‏دیدى، بدیهى است كه اینجا هم كورى، هر كه در دنیا چشم باطن داشته باشد، اینجا هم چشم دارد.) [12]

بعثت، و پرورش انسان

شهید مطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مى‏كند و در پى این است كه ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد و تكامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یك واقعیت قرآنى و قابل مطالعه در سخنان خداوند مطرح مى‏كند:

(رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه (ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یك از تربیت و صاحب اختیارى به تنهایى نمى‏تواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفته است و هم مربى. خداوند، هم كمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. و ماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ كدام از عوالم ماده كامل آفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به كمال نهایى مى‏رساند و رب العالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسان‏ها اعم از خوب و بد همگى در حال پرورش یافتن هستند. [13] (كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/20 و 18)

ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مى‏فرماید: (إنّا كنّا مرسلین رحمة من ربّك) (دخان/ 56) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهنده آسمان‏ها و زمین به حكم اینكه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براى تكمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است. [14] خداوند مى‏خواهد بشر را تربیت كند، مكتب تربیتى و مكتب تكمیلى فرستاده و به پیامبر مى‏گوید: بگیر وحى را و این وسیله تربیت و تكمیل. [15] را (اقرأ باسم ربّك الذى خلق‏أ اقرأ و ربّك الأكرم) (علق/2)

با توجه به اینكه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را كه با آفرینش آنها پدید مى‏آیند، توضیح مى‏دهد. (فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرة اللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است كه دست حق در متن تكوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن كرده است. [16] (صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة) (بقره/138)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخى است به تقاضایى كه در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذكّر) است و در پى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود او مى‏باشد. [17]

ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغ فطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرى ازخود بر جا نمى‏گذارد، به همین دلیل قرآن مى‏فرماید: (ذلك الكتاب لاریب فیه هدى للمتقین) (بقره/1)، انسان‏ها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایت فطرى و هدایت به اصطلاح اكتسابى، و قرآن مى‏خواهد بگوید كه تا كسى چراغ هدایت فطرى‏اش روشن نباشد، هدایت اكتسابى براى او فایده ندارد، یعنى تعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.

در سوره (ماعون) تكذیب دین (أرأیت الذى یكذّب بالدین)به كسى نسبت داده شده كه از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مى‏راند (فذلك الّذى یدعّ الیتیم)؛ یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حكم مى‏كند كه انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسكین) این كسى است كه براى اطعام مساكین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد؛ یعنى اول انسانیتش را از دست داده، آدمى‏كه انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیت را هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یك انسان طبیعى نیست یك انسان مسخ شده است، [18] این گونه افراد با كفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص) نامه قلبشان لاك و مهر مى‏شود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مى‏دهد. [19] (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/7).

معنى شناسى تربیت

جاودانگى و همه زمانى بودن درك‏ها و گرایش‏هاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است. [20] كه:

(اصل لغت تربیت، اگر به كار برده مى‏شود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه بر همین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبول كردن یك سلسله استعدادها و یك سلسله ویژگى‏ها در انسان است.) [21] (اگر استعدادى در یك شیئ نیست بدیهى است كه آن چیزى كه نیست و وجود ندارد، نمى‏شود آن را پرورش داد.) [22]

(ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تكامل انسانیت، معنى پیدا مى‏كند.) [23]

استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزش‏ها و تكامل را در فلسفه‏هاى مادى، اعم از اگزیستانسیالیسم و كمونیسم به نقد مى‏كشد و مى‏گوید:

(اگزیستانسیالیست ها كه واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مى‏دانند و دنبال نمودن غیر آن را نامعقول مى‏شمارند و در عین حال ارزش‏ها را اشیاء آفریدنى دانسته‏اند و نه واقعیت‏هاى كشف كردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاى معنوى نیست، زیرا آنها منكر واقعیت داشتن معنویات‏اند، بنابراین مقصود از (آفریدن ارزش‏ها) اعتبار ارزش است در عدالت [ مثلاً ] كه نقطه مقابل ظلم مى‏باشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خود است كه بت پرست‏ها انجام مى‏دادند، در صورتى كه هدف باید چیزى باشد كه در مرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مى‏كند كه به آن برسد.) [24]

ماركسیست‏ها اخلاق را بازتاب ابزار كار مى‏شمارند و چون ابزار كار در حال تكامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تكامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیست وحكایت از تكامل چیزى ندارد، بلكه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتن ابزارى، اخلاقى نسخ مى‏شود و به جاى آن چیز دیگرى مى‏آید و این با سقوط اخلاق نیز سازگار است. [25]

واقعیت ملكات اخلاقى

استاد، فطریات را استعدادهایى مى‏داند كه در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند، [26] و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مى‏گیرند. [27] همین استعدادها وقتى تربیت مى‏یابند [28] تبدیل به خوى‏ها وخصلت‏هاى اكتسابى مى‏شوند.

واقعیت خوى، عادت و ملكات كه محصول تربیت است در كلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو كه ملكات را كیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مى‏داند، و سخن افلاطون و سقراط كه تنها علم و آموزش را درامر اصلاح كافى مى‏داند، مى‏فرماید:

(در اینجا، نظریه دیگرى هم مى‏شود ابرازكرد كه به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است كه ملكات، ازدیاد علم است؛ علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى كه ما در شعور آگاهمان به آن علم مى‏گوییم، یك درجه‏اى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى‏كند بر یك چیز، ملكه مى‏شود، آن علم است كه رسوخ بیشتر پیدا كرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأكید دارد.) [29]

بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست كه افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملكه نامیده مى‏شود.

اهداف و مبانى تربیت

شناسایى و شناساندن هدف تربیت، از سرفصل‏هاى عمده فلسفه آموزش و پرورش‏ [30] و از عوامل هدایت كننده اقدامات تربیتى به حساب مى‏آید.

شهید مطهرى، ضمن طرح اهداف حقیقى و خیالى زندگى به این نتیجه مى‏رسد كه آخرین هدف و آرمان اصلى در اسلام جز خدا چیزى دیگرى نیست‏ [31]، سایر هدف‏ها زاییده این هدف‏ [32] و هر كدام منزلى از منازل است نه سر منزل، لذا عبادت هم، چنین است، قرآن مى‏فرماید: [33]

(اقم الصلوة لذكرى) (طه/14)

نماز را براى یاد و ذكر من به پا دار.

استاد تمام هدفگیرى‏هاى صحنه زندگى را، بازتاب خداجویى مى‏شناسد. جهت توضیح هر چه بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را به این پرسش كه چرا انسان تنوع طلب است مى‏خوانیم:

(تحلیل صحیح این مطلب این است كه انسان اگر به آن چیزى كه مطلوب حقیقى و واقعى او است برسد آرام مى‏گیرد. سرگردانى انسان، ناشى از این است كه آن حقیقت را به صورت مبهم مى‏خواهد و براى او تلاش مى‏كند. به یك چیز مى‏رسد خیال مى‏كند این، همان است، ولى یك مدتى كه از نزدیك او را بو مى‏كند، فطرتش او را رد مى‏كند، مى‏رود سراغ چیز دیگر این است كه قرآن مى‏فرماید: (الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر اللّه ألابذكر اللّه تطمئنّ القلوب) (رعد/28)، یعنى تنها با یاد خدا دلها آرام مى‏گیرد.) [34]

ایشان یاد خدا را هدفى مى‏شناسد كه با آبیارى آن، تعقل و احساسات نیز رو به رشد مى‏گذارند [35] و با كسب درجات قرب پروردگار، علم، قدرت، حیات، اراده، مشیت و نفوذ نیز تكامل پیدا مى‏كنند. [36]

ییاد خدا همان گونه كه هدف اساسى تربیت قرآنى شمرده شده است، اساسى ترین پایه و مبناى نظام تربیتى دین نیز به حساب مى‏آید، زیرا در تعریف مبانى تربیت آمده است:

(منظور از مبانى آموزش و پرورش، پایه‏هاى اساسى است كه آموزش و پرورش بر آنها استوار مى‏شود.) [37]

آموزش و پرورش داراى چهار پایه یا عامل اساسى است كه هم از آنها اثر مى‏پذیرد و هم در آنها اثر مى‏گذارد، این چهار پایه عبارتند از: مبانى روان شناسى، مبانى اجتماعى، مبانى فلسفى و مبانى اجتماعى. [38]

بر اساس دو تعبیر بالا، مبناها و فعالیت‏هاى تربیتى، داراى رابطه زیربنایى و روبنایى و تأثیر و تأثّر متقابل مى‏باشند.

درمبانى تربیتى مورد قبول استاد كه عبارتند از: حس كرامت، حس حقیقت جویى، وجدان جمعى و خداخواهى، دو ویژگى یاد شده به صورت روشن قابل مطالعه هستند و نقش زیربنایى آنها در شكل گیرى نظام و اقدام تربیتى و نیز تأثیر و تأثّر متقابل بین آنها و فعالیت‏هاى پرورشى، تردید ناپذیر است. این مبانى در نگاه اول، متفاوت و با ماهیت‏هایى روان شناختى، فلسفى وجامعه شناختى به نظر مى‏آیند، ولى با دقتى، مطالعه كننده باور مى‏كند كه تمام آنها ماهیت روان شناختى دارند و در نهایت به یك اصل پایه‏اى برمى‏گردند كه خداگرایى باشد.

انسان و حس كرامت

استاد، حس كرامت را پایه، محور و توجیه كننده ارزش‏هاى اخلاقى مى‏شناسد [39] و براین باور است كه (شرافت) و (كرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن كرامت را احساس مى‏كند و بعد در میان كارها و ملكات احساس مى‏كند كه این كار با آن شرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مى‏كند آن را خیر و فضیلت مى‏شمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن كرامت مى‏یابد آن را رذیلت مى‏داند. [40]

قرآن با صراحت مى‏گوید: (و لقد كرّمنا بنى آدم)

(مقصود این است كه ما در خلقت و آفرینش، او را مكرّم قرار دادیم؛ یعنى این كرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.) [41]

(اسلام وقتى كه مى‏خواهد انسان را به اخلاق نیك فرا خواند، او را به یك نوع درون نگرى دعوت مى‏كند تا حقیقت وجودى خود را كشف كند، آن گاه احساس كند كه پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین دركى كارهاى بایسته و انجام دادنى را از كارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (و نفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/7 8) [42]

در زمینه ناسازگارى بعد ملكوتى انسان كه احساس كرامت را در متن خود دارد با رذیلت‏ها، و سازگارى آن با فضیلت‏ها مى‏نویسد:

(به آن خود توجه كردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود كردن. وقتى انسان به او توجه مى‏كند، آن را به عنوان محض حقیقت در مى‏یابد، چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت‏ها و پوچ‏ها و عدم‏ها ناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چون پوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است او از سنخ قدرت و ملكوت است، پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است؛ از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است؛ از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است؛ از سنخ حرّیت و آزادگى است پس با ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینكه بخواهد برده انسان دیگرى باشد یا برده شهواتش كه با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنى تجرد و ماوراى خاكى بودن است، با آلودگى‏هاى خاكى و طبیعى كه انسان بخواهد اسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.) [43]

وى بر اساس داده‏هاى قرآن بر این مطلب نیز تأكید دارد كه انسان‏ها حتى مؤمنان به جاى توجه به خود و دست‏یابى به تكامل، در معرض خطر خودباختگى قرار دارند:

(قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) (زمر/15)

بگو زیان كاران حقیقى كسانى هستند كه خود را زیان كرده‏اند.

منشأاین خودباختگى، خود فراموشى است كه از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مى‏گیرد، قرآن مى‏فرماید:

(ولاتكونوا كالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) (حشر/19)

نباشید چون آنها كه خدا را فراموش كردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش كردن از خودشان واداشت.

اگر انسان خیال كند كه خودِ واقعى‏اش را دریافته است بدون اینكه خدا را دریافته باشد اشتباه كرده، این از اصول معارف قرآن است‏ [44]، همیشه خود را گم كردن، عكس العمل قهرى خدا را گم كردن است. [45]

حسّ حقیقت جویى

حس حقیقت‏جویى یكى دیگر ازخواسته‏هاى فطرى و پایه‏هاى بناى تكامل و رشد شخصیت انسان است.

استاد مطهرى، این حس را منشأ پیدایش علم و فلسفه مى‏شناسد [46] و (گویا) انتقال از علت به معلول را نیز از جلوه‏هاى حس حقیقت‏جویى مى‏داند كه بر اساس آن انسان در جست‏وجوى خدا برآمده و از علت‏ها به علة العلل رسیده است. [47] انسان با مطالعه طبیعت كه مورد سفارش قرآن است به اداره هستى و طبیعت از سوى نیروهاى مافوق طبیعت ایمان پیدا مى‏كند. [48] و از راه خواندن كتاب خلقت به شناخت خداوند نایل مى‏گردد. [49] البته در صورتى كه خرد انسان از امور حسى، وهمى، خیالى و تعصّب‏ها رهایى یافته و به صفاى لازم رسیده باشد. [50]

(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الألباب)

در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه‏ها و دلایلى بر روح عالم و لُبّ هستى است، ولى براى كسانى كه خود داراى اندیشه باشند.

(الذین یذكرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار) (آل عمران/191 و190)

آن كسانى كه خدا را در دل خود یاد مى‏كنند، در اندیشه خود با خداى عالم و مركز و روح عالم ارتباط پیدا مى‏كند، در همه حال در یاد او هستند، در حالى كه ایستاده‏اند و در حالى كه نشسته‏اند، در حال آسایش و درحال سختى، در همه حال، در نظام عالم فكر مى‏كنند؛ مى‏رسند به آنجا كه به حركت غایى و تسخیر موجودات پى مى‏برند و مى‏فهمند كه عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشده‏اند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در كار هست. [51]

قرآن مسائلى را به عنوان موضوع تفكر پیشنهاد مى‏كند كه نتیجه مطالعه آنها علوم طبیعى، ریاضى، زیستى، تاریخى و غیر آن است:

(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ماأنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من كلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون) (بقره/164)

در آفرینش آسمان ها و زمین، در گردش شب و روز، در حركت كشتى بر روى آب، آمدن باران، حیوانات روى زمین، بادها و ابرها، در همه اینها نشانه‏هاى قدرت و حكمت پروردگار است و شناخت نظام آنها انسان را به توحید نزدیك مى‏كند. [52]

خلاصه سخن اینكه از نردبان حس حقیقت جویى و موضوعات قابل مطالعه در رابطه با آن، مى‏توان به غیب و توحید رسید؛ پس بایستى با چنین هدف گیرى به استفاده از آن پرداخت.

وجدان عمومى

استاد مطهرى وجدان عمومى‏را نیز یكى از مبانى اخلاقى و تربیتى اسلام مى‏داند [53] كه نه تنها در قالب انسان دوستى كه در قالب دوستى اشیاء ظهور پیدا مى‏كند.

قیمت فایل فقط 19,500 تومان

خرید

برچسب ها : بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى , تربیت پذیرى انسان , فلسفه تربیت در قرآن

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر